دیبـی

برای نوشته هایم در اینجا

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۰۹ ب.ظ
نوشتن برای جایی که میدونی کسی ازش گذر نمیکنه احساس جالبیه.. هم نوشتنش، هم بارگذاریش (گزاری؟)، هم نتیجه ی نهایی رو در نهایت دیدنشون.
شبیه فریاد زدن تو بیابونه، یا جمع کردن برچسب برگردونایی که قرار نیس به کسی نشون بدی، دکور کردن خونه ای که کسی قرار نیس توش قدم بذاره، رنگ زدنِ اون دری که ازش عبور نمی کنه. واضح تر و اینترنت نشین تر بگم : رسیدن و سر و سامون دادن به خونه ای توی یه شهر بزرگ که هیچ خیابون و کوچه ای بهش نمیرسه. هیچ کس حتی تصادفی قرار نیس اون خونه رو ببینه. تنهاییِ غم انگیزی داره اما نه کاملا. یه ذره ش خوشه. کنار اون همه تنهایی، بخش زنده و زایای وجودت توش سیاله. صادقانه بگم: بخش زنده و زایای وجودت چاره ای نداره که تو همون اندک فضا بچرخه و زنده گی کنه و بزاد.
حالا میخوام به کلماتی که تو این مدت اینجا نوشتم بگم، میدونم قراره دیده نشین، گفته نشین، یه یاد نمونین (چی غم انگیزتر از این برای کلمات؟) اما من یه وقتایی هست که نمیخوام دیگه زنده بودن و زایا بودن رو. اونو هیچ. اما یه وقتایی هست میخوام اما یادم میره چجوریه. همه چی. میام رو به رو خودم میشینم میگم همه چی چجوری بود؟ کجای وجودم بود که می گشت دنبال جواب یه سوالایی که از اول تو وجودش بود؟ دغدغه های اون تیکه ام چه شکلی بود؟ اصن چی شد؟ کجا گذاشتمش؟
خب؟
کلمه ها و نوشته هام. عزیزکانم. شما در چنین موقعیت هایی خیلی سرسبزین، خیلی زایا یین، اونقدرا هم تنها نیستین.. دوستون دارم.
  • ۹۹/۰۳/۰۸
  • نگار.ع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی